ماهی

در نظر بازی ما بیخبران حیرانند من چنینم که نمودم دگر ایشان دانند

ماهی

در نظر بازی ما بیخبران حیرانند من چنینم که نمودم دگر ایشان دانند

پایان یک سال



فردا آخرین روز تئاتری من در سال نودویک خواهد بود.سالی پر فراز نشیب با همه بایدها و نبایدهایش.سالی با تجربه هایی سخت و خوش.با فروزان و فروزانه شروع کردم.با کارکتر مردی زندگی کردم که در بستر عشق خود رو به دست مرگ سپرد.به دنیای کودک با قصه گرگ گرسنه پا گذاشتم و به کشیش در خانواده استریندبرگ رسیدم.کشیشی که هرچه کرد ،نتونست طوفان استریندبرگ را خاموش کند و فقط یک شب دیگه با من خواهد بود....دلم برایش سخت تنگ می شود وقتی کتش را می پوشد و می خواهد برود.گفت:باید برم آخه قول دادم دم غروب خونه باشم وگرنه خانومم دلواپس میشه. باید بره و من چاره ای جز سکوت ندارم.
نظرات 2 + ارسال نظر
ضد هوایی یکشنبه 27 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 04:02 http://unausgewogen.blogsky.com/

آقا تو این عکس بغل ابروهاتُ ورداشتی؟یا خودش انقدر قشنگ منظم شده؟

محمد اکبری زاده کهتکی سه‌شنبه 13 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 12:02 http://oneshut.loxblog.com

» فراخوان نخستین همایش تئاتر کاربردی حوزه هنری

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد