گفتی اگر مرا در قفس کنی می میرم
گفتم می ترسم رهایت کنم.
گفتی پرنده پرواز می خواهد
گفتم عشق پرواز می خواهد.
گفتی تو رهایم کن من آزادانه برایت می خوانم و بروی شانه هایت
می نشینم...گفتم باشد.
رهایت کردم تا آزادانه برایم بخوانی و روی شانه ام بنشینی
شکارچی دام گسترد و تو رفتی.من ماندم با چشمانی پر اشک.......
سلام دوستی خیلی وقت بود نبودی خوشحالم که باز بهم سر زدی شعرتم زیبا بود
سلام...
علیک